loading...

Content extracted from http://drdeduction.blog.ir/rss/?1581185255

بازدید : 411
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 14:28
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن کری را گفت افزون مایه‌ای

که ترا رنجور شد همسایه‌ای

گفت با خود کر که با گوش گران

من چه دریابم ز گفت آن جوان

خاصه رنجور و ضعیف آواز شد

لیک باید رفت آنجا نیست بد

چون ببینم کان لبش جنبان شود

من قیاسی گیرم آن را هم ز خود

چون بگویم چونی‌‌‌ای محنت‌کشم

او بخواهد گفت نیکم یا خوشم

من بگویم شکر چه خوردی ابا

او بگوید شربتی یا ماش با

من بگویم صحه نوشت کیست آن

از طبیبان پیش تو گوید فلان

من بگویم بس مبارک‌پاست او

چونک او آمد شود کارت نکو

پای او را آزمودستیم ما

هر کجا شد می‌شود حاجت روا

این جوابات قیاسی راست کرد

پیش آن رنجور شد آن نیک‌مرد

گفت چونی گفت مردم گفت شکر

شد ازین رنجور پر آزار و نکر

کین چه شکرست او مگر با ما بدست

کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست

بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر

گفت نوشت باد افزون گشت قهر

بعد از آن گفت از طبیبان کیست او

که همی‌آید به چاره پیش تو

گفت عزرائیل می‌آید برو

گفت پایش بس مبارک شاد شو

کر برون آمد بگفت او شادمان

شکر کش کردم مراعات این زمان

گفت رنجور این عدو جان ماست

ما ندانستیم کو کان جفاست

خاطر رنجور جویان شد سقط

تا که پیغامش کند از هر نمط

چون کسی که خورده باشد آش بد

می‌بشوراند دلش تا قی کند

کظم غیظ اینست آن را قی مکن

تا بیابی در جزا شیرین سخن

چون نبودش صبر می‌پیچید او

کین سگ زن‌روسپی حیز کو

تا بریزم بر وی آنچ گفته بود

کان زمان شیر ضمیرم خفته بود

چون عیادت بهر دل‌آرامیست

این عیادت نیست دشمن کامیست

تا ببیند دشمن خود را نزار

تا بگیرد خاطر زشتش قرار

بس کسان کایشان ز طاعت گمرهند

دل به رضوان و ثواب آن دهند

خود حقیقت معصیت باشد خفی

بس کدر کان را تو پنداری صفی

همچو آن کر کو همی‌پنداشتست

کو نکویی کرد و آن بر عکس جست

او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام

حق همسایه بجا آورده‌ام

بهر خود او آتشی افروختست

در دل رنجور و خود را سوختست

فاتقوا النار التی اوقدتم

انکم فی المعصیه ازددتم

گفت پیغامبر به یک صاحب‌ریا

صل انک لم تصل یا فتی

از برای چارهٔ این خوفها

آمد اندر هر نمازی اهدنا

کین نمازم را میامیز‌‌‌ای خدا

با نماز ضالین و اهل ریا

از قیاسی که بکرد آن کر گزین

صحبت ده‌ساله باطل شد بدین

خاصه‌‌‌ای خواجه قیاس حس دون

اندر آن وحیی که هست از حد فزون

گوش حس تو به حرف ار در خورست

دان که گوش غیب‌گیر تو کرست

مولانا

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 474
جمعه 14 فروردين 1399 زمان : 2:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

16|http://www.yut.ir/images/002.gif|1
بازدید : 413
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 9:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نام کتاب:طاعون

نویسنده:آلبر کامو

سطح کیفیت:۸

*

این روزها، ((طاعون)) را بخوانیم:

ریو(دکتر) به سوی اش(کشیش) برگشت و با همان حال عصبی و خشن فریاد زد: «این‌که دیگر بی‌گناه بود. شما لااقل این را می‌دانید!»

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 952
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 14:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی‌شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 2136
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 10:34
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قسمت اول از هر دو داستان ((به خاطر خودم، به خاطر خودت)) و ((دلبر صنمی‌شیرین)) تقریبا آمده شده اند.

در اسفندماه تقدیم خواهند شد.

۱_ پیشنهاد میکنم دوباره داستان کوتاه "تولدش" رو بخونید.

۲_رمز این دو داستان همون رمز "تولدش" هست. پس دوستانی که از همون داستان رمز رو گرفتند نیاز نیست دوباره درخواست رمز بدهند.

۳_ اونهایی هم که "تولدش" رو نخوندند، پیام بدن و رمز رو بگیرن تا این دو داستان رو متوجه بشن.

*******

آن روز که می‌آید

ویران شود این دکان

ای کشت بلا دیده

باران تو می‌آید

*

جانم به ستوه آمد

بی روی دل انگیزش

برخیز دلا برخیز

جانان تو می‌آید

محسن چاوشی

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 596
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 14:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لطفا به بند اول سبابه ات بگو

یک ذره صبر و حوصله اش بیشتر شود

از بخل زنگ خانه‌ی من سکته می‌کند

دستت اگر کمی‌متمایل به در شود

در میزنی که وارد تنهایی ام شوی

اما بعید نیست زمانی که می‌روی

در از خودش جلای وطن گفته, مثل من

در جستجوی در زدنت در به در شود

گفتی بیا و سر بکش از استکان من

لاجرعه سر کشیدم و گس شد زبان من

گفتم بیا و دست بکش از دهان من

این زهر مار عرضه ندارد شکر شود

این بچه لاکپشت نگون بخت سالهاست

از تخم در می‌آید و سوی تو می‌دود

اما مقدر است که در آخرین قدم

یعنی در آستانه‌ی دریا دمر شود

نه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم

در آن رحم لباس شوم تا بپوشی ام

یا کاسه‌‌‌ای شراب شوم تا بنوشی ام

هر نطفه‌‌‌ای که دوست ندارد پسر شود!

هر نطفه‌‌‌ای که دوست ندارد ورم شود

گفتم ورم شوم_ورمی‌در درون تو_

تا هی بزرگ تر بشوم, تا جنون تو

همراه قد کشیدن من بیشتر شود

اما پسر شدم که تو را آرزو کنم

هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم

پیوسته آرزو کنمت, بلکه آرزو

از شرم ناتوانی خود جان به سر شود

***

دستت مبارک است که چک می‌زند به گوش

دستت مبارک است که می‌آورد به هوش

عیسای دست‌های مبارک! بزن مرا

تا مرده‌‌‌ای به زنده شدن مفتخر شود

منجیق_حسین صفا

*******

محسن چاوشی این شعر را اجرا کرده است.

*******

روز مادر مبارک.

Let's block ads! (Why?)

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 17
  • باردید دیروز : 170
  • بازدید کننده دیروز : 169
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 420
  • بازدید ماه : 190
  • بازدید سال : 593
  • بازدید کلی : 37196
  • کدهای اختصاصی