گریههایی که بود ختم خندهی من
قهقهههایی که ختم شد بر شیون
و به شادی که بود فاصلهی غم و غم
و به سیگاری که بود هم نفسم هر دم
به دهان تلخ من از زهر
به تن لخت و عور ایران شهر
به تن خواهرم که دست خورده
و به بازوی برادرم که سرنگ خورده
و به مادری که کتک خورده
شکمم، شکم گرسنگی خورده
نفسم، نفس دود خورده
نفسم؛ نفسم کی هوا خورده؟!
قسم ات میدهم که خسته تر ام
قسم ات میدهم که مرده تر ام
ز نگاه رستم به خوان هفت نه هفتصد
قسم ات میدهم...
قسم ات میدهم بدانی این را که
همه اینها که گفته ام اینجا
همه اینها نبوده دغدغه ام
همه اینها شده بهانهی من
که نگویم ز رفتن ات،
بانوی من!
خودم
از مردم بزدل، دلم خونه...